سجاده نوشت

درون سجاده می نشینم و پس از سجده ای... می نویسم

سجاده نوشت

درون سجاده می نشینم و پس از سجده ای... می نویسم

همیشه دلم می خواست روضه خوان باشم. از بچه گی که در هیات های محله و خانواده شعر سینه زنی می خواندم، و حالا که توفیق همین هم ازم گرفته شده، حسرت روضه خوانی داشتم. دلم می خواد اینجا روضه بخونم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۱۶:۴۵
حجی مومن

همه ش که نباید نوت زد، همه ش که نباید نوشت. گاهی وقتام باید نشست و زل زد و اشک ریخت. یواشکی هم با خدا حرف زد و اون نگفته ها رو گفت. اون چیزایی رو اعتراف کرد که موقع انجامش حواسمون نبوده خدا داره می بینه، حالا خودمون مث بچه آدم بریم بگیم آخدا! من این کارارو هم کردما، البته غلط کردم، دارم میگم بهت که فک نکنی حواسم نیس. میگم و ازت میخام ببخشی و خودم که حواسم نیس! لاقل تو یادم بنداز هستی و می بینی و من نباید غلط اضافه بکنم.
خدا امروزو بیا این اختیارو ازمون بگیر و اجبارا بندازمون یجا تو یه مراسم مشتی و درست و حسابی و چن لیتری هم اشک بده و کلی گریه روزیمون کن، بعدشم یه کاری کن که نه دیگه یادمون بره هستی و نه از یاد ببریم امروزو توبه کردنمونو...
همین دیگه
راستی! اینم میگم که از قدیم گفتن کار از محکم کاری عیب نمی کنه. خدا، من حسینت را دوست دارم، خیلی زیاد، البته میدونم حرف و عملم یکی نیس، ولی به خودت قسم من عاشق امام حسینم... گفتم که اینم لحاظ کنی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۲ ، ۲۳:۴۷
حجی مومن

دلم بدجور هوای سینه زنی کرده. هوای این پا اون پا شدن وسط روضه. هوای حال استیصال بعد از شنیدن مصیبتها. دلم تنگ شده برای بیچارگی بعد از شنیدن اسم رقیه...

دوس دارم باز بیاد اون شبایی که ساعتها ثابت میشینم روی زمین، بدون دغدغه ی دنیا، بدون نگرانی کارای عقب افتاده. موقعی که تنها دل نگرانیم برای بچه های تشنه ی اربابه. برای دل نگرون ربابه...

زمانی که همه ی بهجت قلبم به حزنشه. زمانی که گریه میشه وسیله ی آبروم، تو روزگاری که اشک مرد،ینی مرگ آبروش...

دلم میخواد باز بیاد اون موقعی که از خستگی سینه زدن نای بلندشدن از زمین نداشته باشم. از هروله های وسط هیات سرگیجه بگیرم و سر و صورتم بخاطر لطمه ها بی حس بشه...

دلم میخواد الانم مثل شبای بعد از هیات صدام درنیاد. دوس دارم باز حیرونیای شبای اول محرم رو. دلتنگ بیقراری شب عاشورام...

هروله

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۵
حجی مومن

سلام نام خداست و شروع هر کار و نوشته ای.

پس سلام به سجاده نویسی هایم و خواننده هایش.

اینجا آمده ام تا قلمم یادش نرود خانه زاد کیست و تکیه گاهش که. بین آن همه عاشقانه نویسی و چرت و پرت و سیاسی اجتماعی نوشت ها، باید جایی را داشته باشم تا برای خدا بنویسم، تا آن گوشه ی معنوی دلم را با قلمم پیوند دهم و گاهی هم خالی کنم حس و نیاز عشقبازی با خدا و اولیایش را...

و خب اینگونه منتشرش می کنم که شاید کس دیگری هم عشق کند با عاشقی های من.

دعای فرج یادتان نرود.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۵۶
حجی مومن