همه ش که نباید نوت زد، همه ش که نباید نوشت. گاهی وقتام باید نشست و زل زد و اشک ریخت. یواشکی هم با خدا حرف زد و اون نگفته ها رو گفت. اون چیزایی رو اعتراف کرد که موقع انجامش حواسمون نبوده خدا داره می بینه، حالا خودمون مث بچه آدم بریم بگیم آخدا! من این کارارو هم کردما، البته غلط کردم، دارم میگم بهت که فک نکنی حواسم نیس. میگم و ازت میخام ببخشی و خودم که حواسم نیس! لاقل تو یادم بنداز هستی و می بینی و من نباید غلط اضافه بکنم.
خدا امروزو بیا این اختیارو ازمون بگیر و اجبارا بندازمون یجا تو یه مراسم مشتی و درست و حسابی و چن لیتری هم اشک بده و کلی گریه روزیمون کن، بعدشم یه کاری کن که نه دیگه یادمون بره هستی و نه از یاد ببریم امروزو توبه کردنمونو...
همین دیگه
راستی! اینم میگم که از قدیم گفتن کار از محکم کاری عیب نمی کنه. خدا، من حسینت را دوست دارم، خیلی زیاد، البته میدونم حرف و عملم یکی نیس، ولی به خودت قسم من عاشق امام حسینم... گفتم که اینم لحاظ کنی
- روضه بخوانم؟
- عرفه
- دلم جز هوایت هوایی ندارد...
- طلیعه